ذکر مصائب ضربت خوردن امیر المؤمنین علیهالسلام در شب نوزدهم
بغضِ کرار، سرِ سفرۀ افطار شکست بعدِ سیسال فرو خوردنش؛ این بار شکست کـولـهبارِ غـمش از شانۀ لـرزان افـتاد کمرِ کـوه، از افـتادن این بار شکـست وقت رفتن شد و بر دامنش افتاد دخیل رفت و با هقهقِ در، شانۀ دیوار شکست آنقـدر مـأذنه با «حیّ عـلیٰ» گـفت نـیا که اذان نیز، سرِ این همه اصرار شکست کعبه با «قَد قُتِل» و «فُزتُ بِربّ الکعبه« نوحـه دم داد: سرِ قـبـلۀ سـیّار شکست استخوان؛ خرد شد و راه گلو را وا کرد اشکِ شوق آمد و در چشمِ ترش خار شکست روی او؛ آیــنـۀ قــدّی زهــرایـش بـود حیف شد؛ آینه در لحظۀ دیدار شکست سجدۀ آخرِ این قصه دو رکعت روضهست دینپناه است، نمازی که به اجبار شکست وارث فضل پدر زخم سرش را هم خواست سیبِ غم نصف شد و فرقِ علمدار شکست کـوفـۀ سـرشـکـن؛ ارثـیّـۀ بـابـا را داد سنگ؛ آئـینۀ او را سر بـازار شکست |